سامانسامان، تا این لحظه: 5 سال و 13 روز سن داره

سامان جان به چشمان مهربانه تو می نویسم حکایت بی نهایت عشق را

جان منی از این عزیزتر نمی شود....

یه شب عالی

یه شب عالی کنار مامان جون و آقا جون و عموها و عمه ریحانه در باغ جنت 😍😘 خوشبختی یعنی اینکه فامیلایی داشته باشی که نه تنها ازت بد نمیگن بلکه باعث سربلندی و افتخارت هم میشن و چقدر خوبه که ما شماها رو داریم. پسرم خدا رو شکر مشکلاتی که بقیه در مورد فامیلاشون دارن رو ما نداریم و دور و برمون پره از آدمایی که آگاه هستند، با درک و شعور هستند و میفهمند. امشب احساس کردم که غرق در خوشبختی ام.  خدایا هزاران بار شکرت.  ...
27 تير 1401

گردش

این روزها نه تو بدون غزل جایی میری 😍 نه غزل 😍 تا اسم پارک و شهربازی میاد دوتاتون سراغ اون یکی رو میگیرید 🥰 میدونی جون دلم وقتی شما خوش باشید زندگی عجیب میچسبه به دلم😘😘😘😘😘 بماند به یادگار عکسای قشنگتون  تا روزی که بزرگ شدین و رفتین سراغ زندگیتون ببینم و لذت ببرم و کیف کنم💖💖💖💖💖 چقد خوبه خدا شماها رو بهمون داده 😍😍🥰🥰🥰🥰 خوشبخت ترینم چون با داشتنتون احساس میکنم  هیچ عاشقانه ای به زیبایی  مادر پسری  ما زیبا نیست😘💖😘💖😘 ...
20 تير 1401

مهربونی

زيباروي من اين روزها تا سجاده نماز را در دستم ميبيني انگار دنيا را سير ميكني از برق چشمانت فكرت را ميخوانم اما اعتراف ميكنم من هم لذت ميبرم از اين نقشه اي كه در سر ميپروراني   در همه ركوعهايم صورتت را نزديك صورتم مي آوري و يك بوسه مهمانم  ميكني !   در تك تك سجده هايم روي گردنم مينشيني و با  يك تكان كوچكم خودت بر ميخيزي و منتظر حركت بعدي و در همه تشهد هايم روي زانوانم مينشيني و منتظري تا جمله " السلام عليكم و رحمة الله و بركاته "  را بشنوي و با من تكرار كني و اگر آرام بگويم بعد از نماز بازخواستم ميكني و اجبار به تكرار آن بلند بلند  ادامه بده عزيز...
13 تير 1401
1